March 31, 2007

sky (iii)

sky (i) and sky (ii) have been taken by alborz!

March 30, 2007

March 29, 2007

a little spring, a little green!

من اصفهانم. از صبح روز پنجم دارم به اینجا و آنجای استان (و کمی آنورتر) می‌روم و برمی‌گردم. تقریبا همه جا باران آمده. تنها نیستم. دوربینم همراهم نیست و با دوربین دیگران عکس می‌گیرم. عکسها را صرفا بقصد لذت بردن می‌گیرم و نه برای فتوبلاگ. نمی‌دانم می‌توانم آنها را بعدا ببینم یا نه. فکر می‌کنم در پایان هفته آینده برگردم. دلم برای دوستانم کمی تنگ شده. برای تهران نه.

March 28, 2007

the doors (ii)

درب حجره ای در مدرسه چهارباغ، اصفهان

March 27, 2007

the doors (i)

ایده مجموعه «درب ها» در یک بعد از ظهر زمستانی و خیلی اتفاقی به ذهنم رسید. از دری عکس گرفتم و بعد یادم افتاد که چند ماه قبل هم از در متفاوت دیگری عکس گرفته بودم. دو به شک شدم که کدام را برای گذاشتن در کمراباف انتخاب کنم و وقتی چند دقیقه بعد به سومین درب جالبم برخوردم، تصمیم گرفتم به یک در اکتفا نکنم. القصه، نیمی از عکسهای این مجموعه محصول همان بعد از ظهر هستند و اگرچه ممکن است برایتان مشابه و یا معمولی و خسته کننده جلوه کنند، اما من هر کدام را جور متفاوتی دوست دارم.

March 26, 2007

March 25, 2007

March 24, 2007

March 19, 2007

March 18, 2007

March 16, 2007

detached (ii)

"but darling, for christ's sake what are we going to do with curtains? we got no windows.."
- john steinbeck, cannery row

March 15, 2007

detached (i)

دم عید که میشه دیگه هیچی سر جاش نیس و مثلا احتمال داره گیره پرده رو توی بشقاب چینی ببینی!

March 14, 2007

our problem-free philosophy!

and finally, this is the long promised sow and probably pumbaa's unknown older sister!! you can now listen to elton john's hakuna matata if you insist :p

March 13, 2007

March 12, 2007

March 11, 2007

March 10, 2007

solitude

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است...

(همچنان زمستان است)

March 9, 2007

light spot

آن روز بعدازظهر شارژ دوربینم تمام شده بود و با هر بار روشن کردنش تنها حدود پنج ثانیه روشن میماند و دوباره خاموش میشد. در همین حال این پیرمرد را دیدم که قوری به دست داشت به سمت من میامد و تازه وقتی از کنارم رد شد تصمیم گرفتم از او عکس بگیرم. برگشتم، یکی دو قدم جابجا شدم، دوربین را روشن کردم و ناخودآگاه کمی زوم کردم، بلافاصله دکمه شاتر را فشار دادم، و بعد دوربین خاموش شد. لرزش دست و فوکوس نکردن پیش از عکسبرداری باعث شده عکس کمی تار شود، اما این عکس به این خاطر برایم جذاب است که خودم هم به عنوان عکاس آن نمیدانم چرا ترکیب بندی آن اینطوری از آب درآمده. اصلا وقت نداشتم تا درباره چطور ثبت کردن این مرد فکر کنم و حتی فرصت نبود سوژه و فضا را درست نگاه کنم. ممکن بود کس دیگری جور دیگری قابش را ببندد، ولی من شخصا نمیدانم ذهنم چگونه و روی چه حسابی بدون هماهنگی با خودم این ترکیب بندی را انتخاب کرده است!

March 6, 2007

a rainy day

rain drops on a car's roof

March 5, 2007

silence

تا دو سه هفته پیش در این فکر بودم که بعد از یکسالگی اینجا یادداشت مفصلی درباره عکسهایم بنویسم و در دفاع از آنها انواع عبارات و تعبیرات را سر هم کنم. اما بعد یادم آمد که اینجا قرار است دیدنی باشد و نه خواندنی. عوضش دلم میخواهد از همه آدمهای اندکی که تبریک گفتند خیلی تشکر کنم چون خیلی خوشحالم کردند. هنوز هم عین بچه ها وقتی کسی کمی تحویلم میگیرد کلی خوشحال میشوم!

.

هوس کرده بودم آن متن طولانی کذایی را با این جمله سانتاگ شروع کنم:«من خيلى جاه طلبم، اما فكر نمى كنم اهل رقابت باشم.»

March 1, 2007

happy birthday camera buff!

today is surprisingly camera buff's first birthday! i'm very very happy to celebrate this anniversary and very very thankful for your visits, comments and heartwarming (and sometimes disheartening!) feedbacks. let me and others know if you have any opinions about the past 343 photos!

 

Photoblogs.org - The Photoblogging ResourceView My Profile *** Photorama"s ***  | Toplist VFXY Photos