December 4, 2006

an early version, a pure one.

از اینکه چیزی بگوید و توجه نکنی خوشش نمیاید. از اینکه چیزی تعارف کند و برنداری خوشش نمیاید. از اینکه ناتوان شده است خوشش نمیاید. از اینکه پیر خطابش کنی خوشش نمیاید. خیلی نمیشود جلویش مخالف خواند و حتی با دشواری میشود شوخی کرد چون معلوم نیست در جواب چه درشتی تحویل بگیری، اما هیچکس به دل نمیگیرد چون همه میدانند که این، آنی نیست که واقعا هست. همه مان شیفته همین عصبانی شدن ها و آرام شدن ها و لطافت بعدش هستیم. درشت گوی بی ملاحظه ی بی تکلف احساساتی رقیق القلب، اوس حسین بزاز، پدربزرگ من.

No comments:

 

Photoblogs.org - The Photoblogging ResourceView My Profile *** Photorama"s ***  | Toplist VFXY Photos