August 17, 2007

and then there were none

this is my 500th (and last) photo here in blogger. this photoblog has
moved to camerabuff.aminus3.com

see you there!

August 16, 2007

the age of innocence (iv)

این عادت پدرم بود که صفحات اول و آخر دفتر را رها میکرد چون احساس میکرد اولین برگه دفتر که دو صفحه اول و آخر را تشکیل میدهد به آسیب نزدیکتر است. همان اول هم که دفتر نو بوده پدرم نامم را آنجا نوشته که دیگر نتوانم متعرض صفحه آخر شوم. من این دفتر را که تمام کرده ام در این صفحه دور از چشم بقیه چند اقدام متهورانه انجام داده ام. اولا خط پدر را تقلید کرده ام که این حرکت به این خاطر که آن زمان پدرم برایم بت بود نزدیک شدن به قلمروی ممنوعه محسوب میشود. ثانیا با خودکار نوشته ام که خود این کار اساسا ورود به یک قلمروی ممنوعه ی دیگر است. ثالثا شماره کلاسم را با (مثلا) خط درشت هم ثبت کرده ام. رابعا هـ و فـ و ـک را با اینکه هنور نخوانده بودم نوشته ام ولی ظاهرا در نوشتن کاف یک بار شکست خورده ام. در عین حال سر در نیاورده ام که چرا س پدر در واژه کلاس اینقدر کشیده است و حتی دندانه هم ندارد و در نتیجه خودم س را پس از تصحیح با سه دندانه نوشته ام. ضمنا اینکه چرا لفظ اصفهانی را ننوشته ام داستان دیگری دارد که بماند. آبادان آباد باد.

August 15, 2007

the age of innocence (iii)

خب بعد از یک ماه من آنقدر باسواد شده ام که باید دانسته هایم محک زده شوند. قرار میشود هر شب به من دیکته بگویند و من در اولین آزمون بسیار موفق عمل کرده و 20 میشوم. این دیکته دستپخت مادرم است ولی من معمولا دوست داشتم دیکته را پدرم بگوید، چون خطی که پدر زیر بیست هایش میکشید منحنی چشم نوازی بود که کج و تابش را بسیار دوست داشتم.

August 13, 2007

the age of innocence (ii)

بی حوصلگی و عجله کم کم خودش را در مشق صاد ضاد نشان میدهد. خانم قربانی از شاگردش راضی نیست و به او مهربانانه تذکر میدهد. جای آفرین پسر خوبم و صد آفرین را هم یک آفرین خشک و خالی گرفته است. این تذکر ظاهرا موثر میفتد زیرا صاد های صفحه بعد مرتب تر و نسبتا آراسته مشق شده اند اما بعد از یک هفته شاگرد بازیگوش دوباره به اصل خویش بازمیگردد و باز هم همان منش بزن در رویی را پی میگیرد و گل و گشاد مینویسد تا سریعتر صفحه را پر کند. این بار خانم قربانی خیلی جدی به او اخطار میدهد. واضح است که اخم کرده.

August 12, 2007

the age of innocence (i)

این اولین صفحه ی اولین دفتر مشق من است که در آن با وجود کج و معوج بودن الف هایم مفتخر به دریافت یک «آفرین پسر خوبم» از خانم قربانی شده ام. چنان که می‌بینید مادرم علاوه بر خط کشی دو خطه این صفحه نامم را نیز در بالای آن نوشته است و من در صفحه سمت راست تلاش کرده ام تا حرکات دست مادر را تکرار کنم. ضمنا تزئینات اثر شامل سایه حروف و همینطور شش ستاره ریز و درشت از اینجانب می‌باشد.

August 6, 2007

also sprach zarathustra

با وجود چندین قرن فاصله، دیدن نشانه های ایران پیش از اسلام در معماری اسلامی ایران کار دشواری نیست. از گنبد اشکانی گرفته تا ایوان ساسانی، ایرانیان پس از ورود اسلام نیز یادگاری هایی از دوران گذشته با خود نگه داشتند و بعدها با یا بدون تغییر از آن یادگارها بهره بردند. این یادگارها گاه الگوهای کلی یک سازه بسیار بزرگ هستند (و مثلا از روی الگوی آتشکده های ساسانی مسجد چهار ایوانی ساخته میشود)، و گاه صرفا طرح و نقش هایی ظریف هستند که جنبه های تزئینی فرمها بر معانی احتمالی شان غلبه یافته: مثلا گلدان یکی از عناصر تقریبا ثابت در نقوش کاشیکاری ایرانی اسلامی است اما خاستگاه آن به ایران پیش از اسلام برمیگردد. یک طرح چهار تکه ای در کاشیکاری های (به خصوص) عصر صفوی وجود دارد که به ترتیب از پایین به بالا نمایه های «آتشدان»، «آتش»، «فر» و «ایزد» بوده و ریشه در تعالیم زرتشت دارند. نمونه این الگو را در بسیاری از مساجد ایرانی میتوان یافت و من این عکس را از مسجد جامع عباسی گرفته ام، اما به عنوان مثال نمونه ی مشابه در مسجد جامع اصفهان همین الگو را با وضوح و صراحت بیشتری تصویر کرده است.

August 5, 2007

کردستان ِ رنگ ها

«هر چقدر دنیای مردها سیاه و سفید است و اصرار دارند لباسهای نزدیک به طیف خاکستری تن کنند لباسهای زنانه متنوع و هزاررنگ و خوش نقش و دلفریب است و آدم را یاد فیلمهای آلمودوار می اندازد...»

August 4, 2007

کردستان ِ چشم انداز

انگار تمام زیبایی های کردستان را توی این جاده جمع کرده اند. تنوع عجیبی است. نه سرسبزی یکدست شمال را دارد و نه خشکی کویر را اما نمایه هایی از همه اینها را و همه حالات بینابینی را اینجا میتوانی ببینی... [دست نوشته های روز سوم]

August 2, 2007

کردستان ِ گندمزار

از صدقه سر وفور آب، زمینها و حتی کوههای کردستان تا آنجا که جا داشته و امکانش بوده زیر کشت گندم رفته و مزارعشان اغلب مناظر چشم نوازی درست کرده اند. با اینحال از اقبال بد علی الظاهر کمی دیر رسیده ام و هنگام درو به سر رسیده. تقریبا تمام گندمها را درو کرده اند و حتی بعضی دیگر مشغول آتش زدن زمین شده بودند ولی هنوز هم میشد زمین های دست نخورده و یا در حال دروی دستی یا ماشینی را گیر آورد... [دست نوشته های روز دوم]

 

Photoblogs.org - The Photoblogging ResourceView My Profile *** Photorama"s ***  | Toplist VFXY Photos