December 31, 2006

قربان

قربانی آرام آرام برای قربان آماده می‌شود. البته اگر من قصاب بودم، لااقل سرنوشت محتوم دقایق آینده ی گوسفند زبان بسته را جلوی چشمانش نمی‌گذاشتم و سعی می‌کردم در بی خبری نگاهش دارم تا فقط به دست بسته اش بیاندیشد. هرچند که به قول صحیح حبیب، گوسفندها خیلی بیشتر از ما می‌فهمند. خیلی.

December 30, 2006

December 29, 2006

December 28, 2006

December 27, 2006

December 26, 2006

December 25, 2006

December 24, 2006

December 23, 2006

December 22, 2006

زمستان است

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهای بلور آجين
زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است...

December 21, 2006

the night before friday

ما يه سر خاک و فاتحه باهاس بيايم، که خب اونم ميايم
جخ فاتحه شم ميشه از همين راه دور، پيشکی حواله کرد: فاتحه...

مادر (علی حاتمی، 1368)

December 19, 2006

The Eye and the Gaze

one of those very rare occasions that i tend to use capital letters in the title :p

December 18, 2006

far away

من پا به پای موکب خورشید
یک روز تا غروب سفر کردم
دنیا چه کوچک است
وین راه شرق و غرب چه کوتاه
تنها دو روز راه میان زمین و ماه
اما من و تو دور...

December 17, 2006

December 16, 2006

December 15, 2006

December 13, 2006

December 12, 2006

silent cries and no echoes

فائزه فال حافظ میفروشد و اگر مدرسه میرفت الان کلاس سوم بود، اما سهم او از تحصیل فقط همان آب بابای اول دبستان بوده. من که توی این یکی دو سال به یاد ندارم که او را در لباسی غیر از روپوش آبی مدرسه دیده باشم...

December 11, 2006

December 10, 2006

December 9, 2006

December 8, 2006

December 6, 2006

suddenly, last summer

گاهی هم اینطوری است. دوست داری چیزی را توضیح بدهی و اندکی تلاش میکنی، اما میفهمی که انگار کلمات دارند از خودشان در برابر حرفت دفاع میکنند..

December 5, 2006

December 4, 2006

an early version, a pure one.

از اینکه چیزی بگوید و توجه نکنی خوشش نمیاید. از اینکه چیزی تعارف کند و برنداری خوشش نمیاید. از اینکه ناتوان شده است خوشش نمیاید. از اینکه پیر خطابش کنی خوشش نمیاید. خیلی نمیشود جلویش مخالف خواند و حتی با دشواری میشود شوخی کرد چون معلوم نیست در جواب چه درشتی تحویل بگیری، اما هیچکس به دل نمیگیرد چون همه میدانند که این، آنی نیست که واقعا هست. همه مان شیفته همین عصبانی شدن ها و آرام شدن ها و لطافت بعدش هستیم. درشت گوی بی ملاحظه ی بی تکلف احساساتی رقیق القلب، اوس حسین بزاز، پدربزرگ من.

December 3, 2006

intl. day of disabled persons

عکس صرفا یک تصویر نیست، برگردانی از واقعیت هم نیست. عکس در عین حال یک اثر است؛ اثری که مستقیما از واقعیت گرفته شده. همانند جای پا، یا نقاب مرگ.
- سوزان سانتاگ

December 2, 2006

prashanti

hey nath,
hama para kripa kijiye.
door kara andhakar.
gyan ka aloka dijiye.
hinsa dwesh lobha krodha hamese chhin lijiye,
manamey prem shanti bhar dijiye.

oh lord,
be benevolent to us.
drive the darkness away.
shed upon us the light of wisdom.
take the jealousy, envy, greed and anger from us,
and fill our hearts with love and peace.

December 1, 2006

 

Photoblogs.org - The Photoblogging ResourceView My Profile *** Photorama"s ***  | Toplist VFXY Photos